![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
مـاه یـكـتـایى و بیهـمـتا به دنیا آمدی هم ردیف نـور اعـطیـنـا به دنیا آمدی مثل حـیـدر عـالی اعـلـی به دنیا آمدی تو شبـیه حضرت زهـرا به دنیا آمدی روز میلاد تو در تقویم روز باور است روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است آمدی و میرسد بانـگ مـبـارک بادها بـیمـعـلـم میشـوی فـرزانـۀ استـادها ای عـلـمدار حـقـیـقـت بـانـی فـریـادها ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها هرچه دارد کربلا در اختیار زینب است پرچم شاه شهیدان بر مزار زینب است آمدی تا که بـگـویـی قـصۀ پـرواز را تا کجاها بردهای این شور انسان ساز را ای رسول عشق میبینم ز تو اعجاز را زنده کردی نهضت هفتاد و دو سرباز را شام در زیر قدمهای تو در تاب و تب است این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است آمدی تا انـتهای جادۀ عـشق و جـنـون هم ردیفت دُخت زهرا کس نبوده تاکنون گـام هـایت در مسیـر آیـۀ والـسابـقـون خواهر صبر و کرم ای دختر والراکعون آمـدی در دفـتـر دلدادگـان یكـتـا شوی آمدی اسطـورۀ میدان عـاشـورا شوی ای درخت استوار، ای اسوۀ شب زنده دار شد ردیف شرح تو در هر قصیده (اقتدار) با حضورت شاه مردان حرز میخواهد چکار (آمدی مستانه تر صف میگشاید ذوالفقار) دختر شیری و یک جلوه ز الله الصمد مادری کردی برایش حضرت بنت اسد حاصل پیوستن دریا به دریا زینب است چشمهایی که ندید الا جمیلا زینب است نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است لافـتی الاعلی؛ لا عـشق الا زینب است باز هم رو سوی بـانـوی وفـا آوردهام شصت و نه دفعه به لب نام تو را آوردهام واژۀ ایـثـار را بایـد به پـای تو نوشت در مقام صبر هم باید برای تو نوشت شاه را مشتاق و بیتاب دعای تو نوشت بعد او کـربـبلا را کـربـلای تو نوشت جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر حضرت ام الحیا اخت الحسن بنت الامیر ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر از میان محملت نـور خـدا تابیده است دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده هر که دیده جلوههایت را مسلمانت شده هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته کاش قابل بودم و از یاورانت میشدم با نـشان زیـنـبـیـون بینـشانت میشدم با دو جرعه عشق از لب تشنگانت میشدم از شهـیـدان دفـاع از آستـانت میشدم ما هـمان سیل خـروشـانـیم در راه بلا کـلنا اصحابک لبـیک بنت المـرتضی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
قل هو الله احد را کی توان توصیف کرد شرح الله الصمد را کی توان تعریف کرد نازم آن یکساله دختر را که از دامان وحی تا عروجش«یا اَحد»را بر خودش تکلیف کرد عقل را تسخیر دل کرد و عقیله نام یافت جهل را با تیغ تدبیرش عجب توقیف کرد تا دل ما را مشرّف کرد بر اوصاف حق عشق را در سینۀ ما صاحبِ تشریف کرد خواهر ابن الکریم است و چو دلدارِ کریم از کرم در نامۀ اعـمال ما تخـفـیف کرد نهضت قلب صبورش ساخت دین را ماندگار تا کتاب عشق را با صبر خود تألیف کرد مینویسم این غزل را چون خدایش میخرد هرکه حتی یک ورق دربارهاش تصنیف کرد مِهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست دخـتر خـورشید را باید ز آل او شناخت کوثر توحید را وصف خصال او شناخت آن مُسبِّح را که سُبحانش ستایش میکند از همین تسبیح باید شرح حال او شناخت کیست زینب، ماه بانویی که تمثال علی است کعبه را باید به ذات بی مثال او شناخت دخـتر زهـرا کجا و عـقـل بـی ادراک ما از عـقـیله ذرّهای شاید کـمال او شناخت خیـری از دنیا ندیـده زیـنب اما میشود عـالَـمِ ایجـاد را دربست مال او شنـاخت قـلّـۀ صبر و تحـمل را به واقع میتوان در مصائب از شکوه و از جلال او شناخت مادرش دارد مـدال افـتخار از عصمتـش دخترش را نیز باید زین مدال او شناخت آنکه دل را از چهل منزل چهل قرن، آب کرد باید او را از همین کوتَه جمال او شناخت مِهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست (ما رأیت الا جمیلا) چون نمایان میشود با نـگـاه زیـنـبـی عـالـم گـلستان میشود هر کسی که ساخت سبک زندگی را زینبی زن اگر باشد یقـیـناً مرد میـدان میشود شکر نعمت قدر دانی از مقام زینب است نعمت حق بی ولای اوست کفران میشود پـیرو زینب تصرّف در طبیعـت میکند هرکه گردد عبد او آری سلیمان میشود خلقِ زینب بود، حق فرمود: زیّنا السماء روزیِ اهل جهان با اوست یکسان میشود میدهد دلها شهادت بر تو ای دخت علی فطرت ما روز و شب با تو مسلمان میشود چون شود قاری قرآنِ خدا رأس الحسین کار زینب بی گمان تفسیر قرآن میشود تا بگیـرد انتـقـامش را ز دشمن مـنـتـقـم بعد از آن عالم به کام اهل ایمان میشود مهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست چون خـداونـد جهان امـر امامت میکند زینب کبری در این عالم قـیامت میکند از دل گـودال تـا ویـرانـه بـیـن دو امـام دخـتـر زهـرای اطهر هم امـامت میکند دختر پیغمبر است و همچنان پیغمبرست با هزاران معجزه کشفِ کرامت میکند زینب آن بانو که با دستان بسته سر بلند چون علی تا حشر بر عالم زعامت میکند منـشاء دستـور « قالو ربـنا الله» است او با همین یک آیه عمری استقامت میکند در شب هـفـتـاد و دو داغ شهـیـد کـربـلا با نـمـاز نـافـلـه اِسـتـاده قـامـت مـیکـنـد بین مقـتـل، کنج زندان، گـوشۀ ویرانـسرا در ره دیـنِ خـدا قـصـد اقـامت مـیکـنـد آنچنان سر سخت میجنگد کلامش با یزید کز خطابش دشمن اظهار ندامت میکند مهر زینب برترین سرمایۀ اهل ولاست حُبِّ او حُبُّ الحسین است مادرِ کرببلاست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
وقت نزول رحمت حق از سحاب شد یعنی که جام دیدۀ ما پُر شـراب شد مستی ما به رتبۀ اعلی رسیده است آن گونه که دل هـمـۀ ما خـراب شد زهرا ترین ستارۀ زهرا طلـوع کرد نـوری دمـیـد و قـبـلـگـه آفـتـاب شد بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت در ذرّه ذرّههـای دلـم انــقــلاب شـد امشب خدا برای عـلی حـیدر آفـرید زیباترین دعـای عـلی مستجاب شد یک نیمهاش حسن شد و یک نیمهاش حسین از شدّت بزرگیاش عالی جناب شد از بس که شأن و منزلتش پُر بها بُوَد وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد آمد ندا که نام دل آراش زینب است این گونه شد که زینت بابا خطاب شد قـائـم مـقـام فـاطـمـه آمد ادب کـنـید از او سعادت دو جهان را طلب کنید ما از ازل گـدای پریـشان زیـنـبـیـم شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس یعـنی که عاشقـانه مسلـمان زینـبـیم ما را خرید و نوکـر اربابـمان نمود ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم طعم شراب کوثری او زبانزد است مست و خـراب بادۀ جوشان زینـبیم با یک نگاه حیدریش جذبـمان نمود ما قوم در به در، همه سلمان زینبیم حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است تا روز حشر ما همه حیران زینـبیم مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود مبهوت عزم راسخ و ایمان زینـبـیم او یک تنه مقـابـل دشمن قـیـام کرد دلــدادههـای رزم نـمـایـان زیـنـبـیـم مانند مرد باشد اگر چه که خانم است خون علی میان رگش در تلاطم است او آمده زمین و زمان را تکـان دهد مثل مسیح بر تن هر مُرده جان دهد او آمـده کـه بـا کـرم کــردگـاریـش با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد او آمـده که آیـهای از هـل اتـی شود بر دست های خالی ما آب و نان دهد او آمده که با نخـی از تار چـادرش بر دوستدار فـاطمه برگ امان دهد او آمده که با نـفـس مصـطـفـائـیـش قـد قــامـت نــمـاز ولا را اذان دهـد او آمده پـیمبـر خـورشیـد طف شود در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد او آمده که حـق خـودش را ادا کـند یعنی به راه عشق، دو تا نوجوان دهد او آمده برای حسین خـواهـری کند او آمده که خواهـریش را نشان دهد خواهر برادری که عزیز دل هم اند تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست دار و ندار تو همه وقف حسین بود مانند تو به پای برادر نبود و نیست حتی تو از عصارۀ جانت گذشتهای در کربلا، شبیه تو مادر نبود و نیست آئـیـنـۀ شکـسـتـۀ صحـرای کـربـلا! مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست بر شانۀ صبور تو بار رسالت است مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست در ذیل خطبههای فصیح تو گفتهاند: اصلاً کسی شبیه تو "حیدر" نبود و نیست شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست زینب شدی که زینت شیر خدا شوی یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست در دفـتر ثـنای تو ای یاس مـریـمی این بس بُـوَد که عـالـمـۀ بی معـلمی هر دختری که دختر زهرا نمیشود هر بانویی که زینب کبری نمیشود دار و ندار حضرت حـیدر، مجلّـله! جز تو کسی که "زینت بابا" نمیشود وصف و مـدایح هـمـۀ خـانـدانـتـان در فهم و عقل ما به خدا جا نمیشود پروندۀ زمین و زمان، زیر دست توست بی اذن تو که نامهای امضا نمیشود صبر و ادب به پای تو قد خم نمودهاند این واژهها بـدون تو معـنا نمیشود دریا اگر مرکّب و گل ها قـلـم شوند یک شمّه از فضائلت انشا نمیشود عـیـسی به نام نامی تو میدهد شفـا بیخود مـقـام او که مسیحـا نمیشود شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست بیمهـر تو که بانـوی دنـیا نمیشود صدّیقه و زکـیّه و تـنـدیـس عـفّـتـی تو گـوهـر مـقـدّسـۀ بحـر عـصمـتی آئــیــنـۀ تــمــام کــمــالات مــادری یــادآور جـلال و کـمـال پـیـمـبـری مستجمع جـمیـع صفات عـلـی تویی یعنی تویی علی و علی تو، چه باوری؟ حیدر اگر به شهر علوم نبی در است بانو! تو هم به شهر وصال حسین، دری وقتی به روی دست نبی گریه میکنی چـشم انـتظـار دیـدن روی بـرادری در پای درس مادر خود پا گرفتهای بیخـود نشد که عـالـمـۀ آل حـیـدری عـلـم لـدنّـی تو گـواه کـمـال تـوست الحق که از سلالۀ زهـرای اطهری با نطـق حـیـدری و بیـانات فـاطمی ویـرانگـر قـبـیلـۀ شوم و ستمگـری با هر کلام خود به عدو تیغ میکشی در رزم خود شبـیه برادر، دلاوری با قـدرتت به قـلـۀ دل ها عـلـم زدی فـتح الـفـتوح آل عـلی را رقـم زدی ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها مدح و فضائل تو بُوَد از عجـیب ها با هر خطابۀ تو عـلی زنده میشود مبهوت ذوالفـقـار کلامت خطیب ها وقتی که با حسین خودت حرف میزنی پیچیده میشود همه جا عطر سیب ها ای یادگـار فـاطـمه، عـلـیـا مـخـدّره زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است اصلاً نـیـاز نیـست وجـود طبیب ها با نام تو تمامی حاجـات ما رواست ای بـهـتـرین تـجـلّـی امّـن یجـیب ها طعم خوشی و طعم بلا را چشیدهای ای مَـحـرم تـمـام فـراز و نـشیب ها تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها در ظهر واقعه چقَدَر غصه خوردهای ای خواهر خمیدۀ شیب الخضیب ها بانـو! تو را برای حسیـن آفـریدهاند گـریه کن عـزای حـسین آفـریـدهاند ای یادگار فـاطمه، غـم پرور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین همپای او شدی و رهایش نکردهای حـتّی مـیان مـوج بـلا، یـاور حسین بار رسالت علوی روی دوش توست با این حساب بودهای پیغمبر حسین چـشـم امـیـد او به نـمـاز شبـت بُوَد روح دعـا و کـعـبـۀ نـیلـوفـر حسین دیدی که نیزهها همگی حلقه بستهاند دور ضریـح بیکـفـن پـیکـر حسین حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است آثار بوسههای تو بر حـنجـر حسین شکر خدا نمودهای وقتی که دیدهای زخمی شده تمامی بال و پـر حسین در شام و کوفه بودی علمدار قـافله جـانـم فـدای تو همۀ لـشکـر حـسین اسلام با حضور تو ریشه دوانده است عالم از این شهامت تو مات مانده است زینـب اگر نبـود که زمـزم نداشتـیم از ابـر دیـده بـارش نـم نـم نـداشتـیم زینب اگر نبـود دگـر کعـبـهای نبود بـاور کـنـید روح دعـا هـم نداشتـیـم زینب اگر نبود، مـیـان کـتـاب حـق جایی برای سـورۀ مـریـم نـداشتـیـم زینب اگر نبود جهان کفر محض بود نامی ز دین حضرت خـاتـم نداشتیم زینب اگر نبـود دگـر حـیـدری نبود شـیـر نـبـرد خـطّ مـقـدّم نــداشـتـیـم زینب اگر نبود علی، فاطمه نداشت آیــیــنـۀ نــبـی مـکــرّم نــداشـتــیــم زینب اگر نـبـود کـرم زادهای نـبود مثل حـسن کـریم دو عـالـم نداشتـیم زینـب اگر نـبـود به دنـبـالـۀ حـسین جـایـی برای واژۀ "جـانـم" نـداشتیم زینب اگـر نـبـود تـلاطـم نـداشـتـیـم قطعـاً برای شور و نـوا دم نداشتـیم این حرف آخر است که امشب قلم نوشت زینـب اگر نبـود "محـرّم" نـداشتـیم شکر خـدا که از مِی عشقش لبـالـبم شکـر خـدا که نوکـر دربـار زیـنـبم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
با درد آمـدیـم و بـه دنـبـال مـرهـمـیـم کـیـسه به دوش کـوچۀ این نسل آدمیم مـا را نـوشـتـه انـد گـدایـان اهـل بـیـت پس بیدلـیل نیست که سلطان عـالمیـم از لطف مادری است به ما راه دادهاند صد شکر دور سفرۀ مهـری فراهـمیم شـیـریـنـی محـبت شان را چـشـیـدهایم با اذن فـاطمه همه سلـمان و محـرمیم اینجا به یک نفس همه عیسی شوند و ما عمری نفس نفس زده محـتاج آن دمیم بیت علی است، چشمۀ تسبـیح داوری با ایـن سـرا بـهـشـت نـدارد بـرابـری بـا جـلـوۀ مـحــوّل الاحــوال دیـگـری امروز داشت بیت عـلی حـال دیگری حال فرشته های خـداونـد دیـدنی است مـسـتـانـه میزنـنـد پـر و بـال دیگری زهرا؟ علی؟ نبی؟ نه ... خدا نام او نهاد زینـب گرفـت نام، به اجـلال دیگـری حتی به دیدن حسن اشکش ادامه داشت انـگـار چـشم اوست به دنـبال دیگری تا گـودی گـلـوی حـسین را نگـاه کرد پر زد دلـش به منظـر گـودال دیگری آیـات عـاشـقی است که الهـام میشود بـا دیـدن حــسـیـن چـه آرام مـیشــود معـشوق و عاشقـند کنون روبروی هم هر دو شدند مست شراب از سبوی هم گنجینه های عرش سرازیر شد به خاک تا وا شدند چـشم دو دلـبر به روی هم از دو بدن عروج به یک روح میکنند وقـتی که میکشند نـفـس از گـلوی هم لبـخـند می زنـنـد ولی گـریـه میکـنـند از حـال مـیرونـد دمـادم ز بـوی هـم بـاشنـد زیـر سـایـۀ هـم تا که زنـدهانـد دارند هـر دو در سرشـان آرزوی هم باید که ما ز کوثر و زمزم وضو کنیم از زینب و حسین سپس گـفـتگو کـنیم طوفان ظهور زلف پریشان زینب است دریا نماد قـلـب خـروشان زینب است تاریخ و صفحه های طلاکوب آن هنوز برجسته از درخشش دوران زینب است امروز اگر قـیـام حـسیـنی نتـیـجـه داد مدیون خطبه های درخشان زینب است با صبـر او سـپـاه مـخالـف اسـیـر شد ایـوب نیز واله و حـیـران زینب است نامش به دست مـالک دوزخ نـمیرسد آن کس که جزء خیل محبّان زینب است ما دوستـدار زیـنـب کـبـرای حـیـدریم ما خاک پای دخـتر زهـرای حـیـدریم بالش شکست و او پَر خود را نگاه داشت بالاتر از همه سر خود را نگاه داشت او هـرچه غـم کـشیـد نیـفـتاد بر زمین تا نهضت بـرادر خود را نگـاه داشت چادر به سر، نقاب به رخ، تا زمان مرگ ارثـیـه های مـادر خود را نگـاه داشت نا محـرمی نـگـاه به سویـش نمیکـنـد هر بانویی که سنگر خود را نگاه داشت زینب همان کسی است که مانند فاطمه آتش گرفت و معجر خود را نگاه داشت بر دست غیر رشتۀ معجر نداده است تا سوختن به پای حجاب ایستاده است ذکر علی الدوام تو غیر از حسین نیست سر رشتۀ کلام تو غیر از حسین نیست پیوند خوردهاند به هم " زینب و حسین " پس هم ردیف نام تو غیر از حسین نیست حتی بهشت هم به همین نور روشن است خورشید روی بام تو غیر از حسین نیست بـا نـام دلـبـرت سـخـن آغـاز میکـنی هر صبح السلام تو غیر از حسین نیست از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام در خطبه ها پیام تو غیر از حسین نیست دین جان گرفته است به ایمان تو فقط تکـمیـل شد به قـلـب پریشان تو فـقـط عصمـت تـنـیـده است به تار نقـاب تو عـفّـت بهـا گـرفت، ز پـود حـجـاب تو برداشتی، گذاشت زمین هرچه فاطمه مانـنـد مـادرت شده رنـگ و لعـاب تو حفظ قـیام کرب و بلا با تو بود و بس اسـلام بـیـمـه شد به تـو و انـقـلاب تو حتی خیال هم سخنی با تو کس نداشت بــا بــودن بـــرادر عــالـیـجــنـاب تـو تا مسجد النبی به زیـارت تو رفـتی و عـبـاس بـود تـا که بـگـیـرد رکـاب تو یک روز هم رسید که تو باورت نبود بـالا سـر تـو سـایـۀ آب آورت نــبــود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
از عرش برین قدم چو بگذاشت زمین گردید زمین ز مَقدمش عرش برین وقتی که در آغوش حسین جای گرفت شد ماه رُخش به نور خورشید قرین ************** ای آیـــنــۀ جــمــال داور، زیــنــب وی کـوثـر کـوثـر پـیـمـبـر، زیـنب با تـیـغ زبـان خود نـمودی اعـجـاز ای وارث ذوالـفـقـار حـیـدر، زینب ************** زینـب! دلـم از مهـر تو تابـنـده شده حور و مَلَک و پری تو را بنده شده با خـوانـدن خـطبـه مـردمان کـوفـه گـفـتـند: عـلـی دو مرتبه زنـده شده ************** زینب که محبّتش به دلهای همه است از شوق ولادتش به لب زمزمه است تـا دیـد جـمـال او پـیـمــبـر گـفــتـا: یالَـلـعَجَب! انگـار خودِ فاطمه است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست مـه مبـارک مـیـلاد زیـنـب کـبـراست دهید مژده به ختم رُسُل که این مولود ولادت دگـر پــارۀ تـنـت زهـــراسـت خـدا به کـوثر خود داد کـوثـری دیگر که خیر، قطره و، خیر کثیر او دریاست سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم که او به فـاطـمـه آیـیـنۀ تـمام نـماست محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن جمال انـورشان در جـمال او پـیداست هـنوز شیـر نـنوشیـده چـشـم نگـشـوده به سینهاش طپش قـلب سیـدالشهداست مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی خدا گواست که اوصاف او کلام خداست مقـام یـذهـب عـنکـم گرفت این دخـتر یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست نـماز شب به نمـاز شبـش نماید فـخـر دعا به هر نـفـس او نـیازمند دعـاست خجسته چهرۀ او مصحفی به چشم حسین چه مصحفی که پر از آیههای کرب و بلاست چه دختری که وجودش همیشه زین اَب است چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست زبـان حـیـدریـش کـار ذوالـفـقـار کـند خطابههای بلندش به شام و کوفه گواست به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال اگر حسین دگر خوانمش رواست رواست خدا جلال و، محمد کمال و، فاطمه زهد علی خصال و، حسین آیت و حسن سیماست چنان که یک دم او بیحسین ممکن نیست یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست جـمـیـل دیـدن سـیـل بــلا بـه دیــدۀ او گواه فـوق جلالـش ز مـریم عـذراست سـرور سیـنۀ مریم وجود عـیـسی بود مدال سیـنۀ او داغ هـیجـده عـیـساست نظام دین بود از گـیـسوی پـریـشانـش هزار نکـتۀ باریک تر ز مو اینجاست ز شعلۀ نفس زینب است تا صف حشر حرارتی که ز خون حسین در دل هاست قسم به دین خدا میخورم که دین خدا به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست خطابهاش همه آیات وحی و تفسیرش نـیـازمـنـد هـزاران قـصیـدۀ غـراسـت سـر بـریـدۀ فـرزنـد فـاطـمـه میگـفت که خون پاک مرا خطبۀ تو آب بقاست امـیـن وحـی بیا و به اهل کـوفـه بگـو که این صدای خداوندگار بیهـمتاست شبی نشد که نماز شبش رود از دست که لحظه لحظۀ شب هاش لیلة الاحیاست الا قـیـام تـو قـد قـامت قــیـام حـسـیـن تویی که قامت دین با قیامتت شد راست تویی که خطبۀ شامت یزید را لـرزاند تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست تویی که هر نفست یک خطابۀ پُر شور تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست اگر به غیر حسینت مثل زنند خطاست جمال روح فـزایت بهشت روح عـلی نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست هنوز حنجرهات را طنین صوت علی است اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست حسین بر سر نی گوش، پای خطبۀ تو سـر بـریـدۀ او مـجـلـس تو را آراست حسین کعـبـه و حـج تو دور او گـشتن صفا و مروۀ تو قتلگاه و طشت طلاست من و ثـنـای شـمـا خـانـواده یا زیـنـب هزار شکر که طبعم هماره وقف شماست کدام رتبه از این به که سال ها "میثم" فقط برای شما خاندان مدیحه سراست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
تو کیستی؟ حقـیقـت زهـرای اطهـری زیـن ابــی و زیـنـت آغـوش مــادری روی تو مصحف است و زبان تو ذوالفقار حق را زبـان و خـون خدا را پیمبری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
باز به بـیت مصطـفی بـتـول دیگـر آمده رسول را سـول را، دوبـاره کـوثـر آمده بتـول را بـتـول را، یـگـانـه دخـتـر آمده حسین را حسین را، خجسته خواهر آمده رضا و حلم و صبر را، بزرگ مادر آمده شـهـیـد را شـهـیـد را، پــیــام آور آمــده ائمّه را ائـمّه را، چـراغ انجـم است این دخـتـر اوّل عـلـی، بـتـول دوّم اسـت این کـوثـر کـوثـر نــبـی، آیـۀ رحـمـت آمـده دخـتـر دخـتـر نـبـی، مـادر خـلـقـت آمده زهرۀ زهـرۀ عـلی، اخـتـر عصمت آمده شـمـسۀ شـمـسۀ حـیـا، یا مه عـفـت آمده حـبـیـبـة الله است و از مـام محـبـت آمده ولـیـة الله است و در بـیـت ولایـت آمـده آیـنـۀ محـمّـدی (ص) طلعـت دلـربـای او در او خلاصه میشود حسین و کربلای او علیست زیب هستی و، زینت اوست دخترش زهم گشوده دست دل چو جان گرفه در برش بـوی بهشت یافـته، ار دم روح پـرورش فاطمه بوسه میزند، به عارض منوّرش بال زند سوی حسین، از سر دوش مادرش سلام ما درود ما، به زینـب و بـرادرش بهشت بود و هست او، اسیر و پای بست او عجب مدار اگر علی، بوسه زند به دست او قدر به حکم او ولی، رضا به هر قضاست او پس از بتول بانوی، خانۀ مرتضی است او بلکه به جای مادرِ امام مجـتبی است او مونس و یار و یـاورِ شهید کربلاست او خطابه خـوان کـبریا، زبان انبیا است او به عصمت خدا قسم، که عصمت خداست او یاد کـند ز فـاطمه کـمال و پـارسـائیاش رجـال دهــر شـاهـد سـیّـدة الـنّـسائیاش فهـیـمهای که کس بر او نـیافـته مـفـهّـمه عـلـیـمـهای که از ازل، نـداشته معـلّـمـه جلوه گر از وجود او، هر آنچه داشت فاطمه بـوسه به پـای او زنـد، مـدیـنـۀ مـکـرّمه دعـای اهل آسمان، خـطـابههـای او همه کـلام او ز محکـمی، چو آیههای محکـمه چه در سفر چه در حضر، چه در میان قافله قضا نـشد ز حضرتـش، شبی نماز نافـله ای شـرف بلـند خـون، هماره از پـیام تو وی که گرفـته آبـرو، شهادت از قـیام تو سکّـۀ صبر را خـدا، نقـش زده به نام تو مفتخر از وجود تو، رسول و باب و مام تو زنـده کـنار قـتـلگـه، به صبر تو امام تو نطق تو در سکوتت تو، تیغ تو در نیام تو تـو در قـیـام کـربـلا، قـیـامت آفـریـدهای تو از دم پـیـغـمبـری، امامت آفـریـدهای تو در سخن پیـمبرِ کـلام وحـی بر لـبـی تو با پیام کُـشتگان، حـیات بخش مکـتبی تو در خرابهها هم، چو قرص ماه در شبی تو بر هلال نوک نی، به شهر کوفه کوکبی تو زیب دامن نـبـی، تو زین اُمّـی و اَبی تو زینبی تو زینبی تو زینبی تو زیـنـبی نه سارهای نه هاجری، نه آسیه نه مریمی چو مـادرت سـیّـدةُ الـنّـساء کـلِّ عـالـمی توئی که بهر کربلا، وجودت آفریده شد توئی که در خطابهات، تمام وحی دیده شد توئی که با رسالتت، پیام حق شنـیده شد توئی که با اسارتت، بساط ظلم چیده شد توئی که با عدالتت، نخـل ستم بریده شد اگر چه سرو قامتت، ز بار غم خمیده شد به جسم و جان سرکشان، ریخت شرار نطق تو حسین سرفراز شد، به ذوالفقار نطق تو پیـمبر است جدّ تو، بتـول دیگرش توئی بتول مفتخر از آن، که ناز پرورش توئی علیست غرق وجد و شور، از اینکه دخترش توئی حسن به تو است سرفراز، از اینکه خواهرش توئی حسین بر تو متّکی، که یار و یاورش توئی شهید اگر شهـیـد شد، پـیـام آورش توئی به مصطفی به مرتضی، به مجتبی به فاطمه که از تـوأنـد مـفـتـخـر، ائـمّۀ هُـدی همه تو در میان سلـسله، گره گـشای عـالـمی تو با گلوی خشک خود، حیات بخش آدمی تو عصمت مصوّری، تو غیرت مجسّمی تو با کـلام جان فـزا، دم مـسیح را دمی تو یک رسول وحی خون، تو یک کتاب محکمی تو در زمین شام هم، چراغ عرش اعظمی ستاره فـرش منزلت، ماه چراغ محـفلت که آفتاب فـاطمه، گـشته به دور محملت سلام بر تو ای کسی، که صبر شد حقیر تو ندیده بعد فـاطمه، جـهـان زنی نظـیر تو به پیر عقل رهنما، دو کودک صغیر تو حسین چـشم دوخته، به طلعت منـیـر تو صدای زندۀ عـلی، به صوت دلپـذیر تو اسیـر شـام بودی و، یـزیـد شد اسیـر تو پرچم فتح کـربلا، از تو در احتـزاز شد به همّت بـلـنـد تو، حـسین سـرفـراز شد منم منم که از ازل، گـدای کـوی زیـنـبم هماره دست التجـا، بَـوَد به سوی زینـبم خــدای داده آبــرو، بـه آبــروی زیـنـبـم مرثـیه خوان کـربلا، قصیده گوی زینبم بُـرده هماره مرغ دل، در آرزوی زینبم در ازدحام حشر هم، به جستجوی زینبم به جان مـادرش قـسم، اگر کـند نظارهام سزد جهیم باغ گل، شود به یک اشارهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
وقتی که تو را عرش معظم آورد یک فاطمه زهـرای مجسّم آورد قـنداق تو را که آسمان میبوسید جبـریل به گـریههای نم نم آورد تو آمدی و هـمه به هم میگـفـتند از صبر دل تو صبر هم کم آورد وقتی که تو آمدی حسینت میگفت بـا آمــدنــت خــدا مــحّــرم آورد وقتی که تو آمدی حسیـنت پا شد در پیش تو هفـتاد دو پرچم آورد آنـگـاه سپـرد دسـت بـالا دستـت هفـتاد و دو پرچم خـدا را دستت خورشید گرفته نور خود را از تو دریا هیجان و شور خود را از تو حتی گـل جـانـمـاز هم میگـیـرد شاداب ترین حضور خود را از تو لبخند به چهره داری و غم به دلت دارد غم ما سرور خود را از تو مـردان خـدا گـرفـتـهانـد ای بانو برگ گذر و عبور خود را از تو ایــوب تـرین مـرد بـلا هـم دارد ایـمـان دل صبور خود را از تو ای عـمـۀ دلـشـکـسـتـۀ عـاشـورا مهدی طلبد ظهور خود را از تو ای قـبله نمای حاجـت یـوسف ها حاجت بده ای عمه حاجات خـدا بـانـوی سـتـارههـا و زیـبـایـی ها بانـوی سحـر خـیـز تمـاشـایی ها در عرش همه از تو سخن میگویند ای بـانـوی بـا کـمـال بـالایـی هـا از خانمی توست که هی میریزد دور و بر تو این هـمه آقـایـی ها جز تو چه کسی به کربلا میسازد از این هـمه اتـفـاق، زیـبـایـی ها یک عده تو را فاطمهات میخوانند یک عده تو را حیدر زهرایی ها یک عده گل مریمشان تو هستی ای مـریـم قـدیـسـۀ عـیـسـایی هـا ای دسته گـل مریم زیـبـای علی مجنون پُـر از فاطمه! لیلای علی افلاک حـریم تو، جهان اقـلـیمت یک عرش پُر از فرشته در تعظیمت با شاخۀ گـل هـزار پـیـغـمـبر هم ایستاده در این مجالس تکـریمت شرمنده از اینکه دستهایم خالی است امـا هــمـۀ زنـدگــیـم تـقــدیــمـت هر قدر ورق میزنم اوقات تو را جز نام حسین نیست در تقویمت با یک سر بر نیزه چه کردهای که از کـوفه الی شام شده تـسـلـیمت تو از سر چشمه آب خوردی بانو تو بر سـر نیـزه دل سپـردی بانو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
در زمین و آسمان ها خیمۀ شادی به پاست مـٱذنه تا مـٱذنه لبـریـز عـطـر ربّـنـاست ذکـر تـعـجـیـل قـنـوت اسـتـجـابـت آمـده سائلان مژده که حاجات همه امشب رواست زینت گـلخـانۀ مـولا شکـوفا گـشته و... بیت حـیدر با شمـیم بنت زهـرا آشناست کهنه زخمی که میان سینهها مانده هنوز با صدور نسخـۀ تکـمـیلی زینب دواست معجزه در بین چشمانـش تلاطـم میکند خاک با فیض نگاه دختر زهرا طلاست نام زیـنب پنج نقـطه نـور ساطع میکـند یعنی ابن بانو خودش تلفیقی از آل عباست در شب میلادِ غرق رحمتِ اخت الحسین بانی عیدی ما قطعاً خود خـون خـداست بانویی که سفرۀ الطاف خود را پهن کرد خانۀ دل را برای عشق پاکش رهن کرد با وجود او غم و غصه به آخر میرسد لطف مادر بیشتر از سوی دختر میرسد ما هـمه از سـائـلان فـیض عـام زیـنـبـیم رزق ما از سفـرۀ بـانـو مکـرر میرسد دم به دم مشمول لطف دختر زهرا شود سائلی که خاضعانه پشت این در میرسد زودتر با دست پُر از پیش زینب میرود محضر او هر کسی با دیدهای تر میرسد هیبت والایِ رفتارش به زهرا رفته است واژه واژه از کلامش عطر مادر میرسد ذوالفقارِ خطبههایش باز قلع و قمع کرد تا به میدان میرسد انگار حیدر میرسد مطمئـنـم در شـلوغـی های روز واقـعـه چـادر بـانـو به داد اهل محـشر میرسـد مایـۀ آرامـش جـان و دل بیتـاب ماست آسمان ها خاک پای خواهر ارباب ماست از ازل دستان این سائل دخیل زینب است تا ابد محتاج لطف بیبـدیـل زینب است هر کسی که شد حـسینی مطمئـنـاً شاکرِ نـغـمـۀ اِنّـا هَـدیـنـاهُ السبـیـلِ زینب است اولیـن گـلـبـانـوی دامـان زهـرا و عـلـی دومین زهرای این قوم و قبیله زینب است هر کسی با نام زیـبای کسی مٱنـوس شد بر لبـان ما فـقط ذکر اصیل زیـنب است کوثر کوثر؛ کـویر عشق را سیراب کرد ساغر ما جرعهای از سلسبیل زینب است در میـان روضههـای جـانگـداز کـربـلا گـریههـایم نـذر آقای قـتـیـل زینب است هر شب جمعه به یاد روضههای خواهری گـریه میبـارم به یاد لحـظههای آخـری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
اکـثر اوقات دخـتـر مـثل مـادر میشود ارث مادر عاقبت از آنِ دخـتر میشود حضرت زهـرا اگر انـسیة الحـورا بود دختر از این حیث با مادر برابر میشود عطر یاس و بوی سیب آمیخته با نام او با حضورش خانۀ حیدر معطر میشود از دو دریا لؤلؤ و مرجان فقط حاصل نشد آبشار صبر را سرچشمه کوثر میشود نام زینب تا گره خوردست با نام حسین عشق تفسیری از این خواهر برادر میشود شمهای از داستان عشق شور انگیزشان از همه افـسانههای عاشقی سر میشود احسن الحال همه عشاق با امضای اوست او بخواهـد کـربـلای ما مـقـدّر میشود ذوالبـیـان ارثیـۀ بابا برای دخـتـر است با همین ارثیه او در کوفه حیدر میشود در دفاعِ از حرم عباس درسی داده است نیزه میگوید فقط این کار با سر میشود تار و پـود چـادر مادر اگر خـاکی شده سهم دختر نقش آتش روی معجر میشود آخر هر روضه و مدحی که از دختر شده یاد مادر میکنند و صحبت از در میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت فطـرس شد و غسل تقـرّب کرد روحش هرکس که خاک چادرش را بر سرش ریخت از زینـبـش زهرای دیگر ساخت زهـرا مادر تمام خویش را در دخترش ریخت او زینت است و بینیاز از زینتی هاست پس از مقامش بود اگر که زیورش ریخت وقـتـی دهـان وا کرد، دیـدنـد انـبـیـا هـم نهـج البلاغه بود که از منـبـرش ریخت وقـتی دهان وا کرد، از بس که غـیورند مولا صدای خویش را در حنجرش ریخت در کـوفـه حتی سـایـهاش را هم نـدیـدند فرمود: غُضّوا، چشم ها در محضرش ریخت زن بــود امـا بـا ابـهّـت حــرف مــیزد مردی نبود آن جا مگر کرک و پرش ریخت یک گوشه از خشمش اباالفضل آفرین است گفتیم زینب، صد ابوالفضل از برش ریخت بـه مــرقـدش تـازه نــگـاه چـپ نـکـرده صد لشگر تازه نفـس دوروبرش ریخت آن قـدر بـالا رفـت و بـالاتـر کـه حـتـی در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
زینب بساط کـاخ ستم را به هم زده زینب به روی قلۀ عصمت علم زده مثل حسینِ فاطمه محبوب قلب هاست زینب درون سـیـنۀ عـالـم عـلـم زده زینب نگـو بگو هـمـهٔ هـیـبتِ عـلـی کفار را به خطبه چو تیغِ دو دم زده زینب به ناز شصت خودش در اسارتش بـا دسـت بـسـتـه از ولـی الله دم زده ای بـزدلانِ شام که خـرما میآورید زینب به لـوح عالمه مهـر کرم زده با یک اشـاره کـاخ سـتـم را به باد داد او بــر رقــیــه نــالــهٔ بــرنـده یـاد داد گرچه گه ورود به شهر ازدحام بود او چادرش به لطف خدا با دوام بود چشمان کـور شهر حرامی نـدیـد که صدها یزید در بر زیـنب غـلام بود اصلاً یزید، پست تر از این کلام هاست از بس که دخت فاطمه والا مقام بود بعد از حسین سیف خدا بود، دست او تیغـش کـلام گشته و در بین کام بود وقتی شروع کرد یزید از غم آب شد کار یزید و اهل و عـیالـش تمام بود بیخود که نیست دختر زهرای اطهر است بیخود که نیست زینب کبرای حیدر است او درد و داغ نیمه شب تار را کشید بر روی شانـهاش همۀ بار را کشید او گر چه ظاهراً به اسیری شام رفت اما هـمـاره بـار عـلـمـدار را کـشـید هر شب برای دخت علی سخت میگذشت هر شب ز پای دخترکی خار را کشید سنگین ترین غمی که در این چند روزه دید درد اسیـری سـر بــازار را کـشـیـد هم کاروان به زانوی او تکیه کرده بود هم روی دوش خود تن بیمار را کشید زیـنب اگر نـبـود حـسیـنی به جـا نبود او گر نـبود مجـلس روضه به پا نبود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت زینب سلام الله علیها
دلش دریای صدها کهکشان صبر غـمـش طوفـان صدها آسمان ابر دو چشم از گریه همچون ابر خسته ز دست صبر زینب، صبر خسته صدایش رنگ و بویی آشنا داشت طـنـیـن مـوج آیـات خــدا داشـت زبانش ذوالـفـقـاری صیـقـلی بود صـدا، آیـیـنـۀ صـوت عـلـی بـود چه گوشی میکـند باور شنـیـدن؟ خروشی این چنین مردانه از زن به این پرسش نخـواهـد داد پاسخ مـگـر انــدیـشــۀ اهــل تـنــاســخ حـلول روح او، در جـسـم زینب عـلــی دیـگـری بـا اســم زیـنـب زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق زنـی، پـیـغــمـبـر قــرآن نــاطـق زنـی، خـون خـدایـی را پـیـمـبـر زن و پـیــغــمــبـری؟ الله اکــبــر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
الا که مـقـدم تـو مـژدۀ سـعـادت داشـت به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت ســلام بـر تـو کـه مــاه جـمــادی الاول ز جلـوۀ تو به رخ هـالۀ مسـرّت داشت سـلام بر تو که امّ المصائـبـت خـوانـنـد چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت سـلام بر تو و بر هر زنی که از آغـاز به پاس پیرویات از حجاب زینت داشت تو از همان شجر پاک عصمت آمدهای که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت تـو دسـت پـرور آن مـادر گـرانـقـدری که قـلب پاک پیمبر به او ارادت داشت تـو سر بـر آیـنـۀ سـیـنـهای گـذاشـتـهای که بوسه گاه نبی بود و عطر جنت داشت تو زیـر سـایۀ آن گـلـبـنی بـزرگ شدی که هرچه داشت شکوفایی از نبوّت داشت نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ چـون تـو بـانـویـی که حق به گردن آزادی و عدالت داشت چه بانویی که پس از دخـتر رسول الله به هر زنی که تصور کنی شرافت داشت چه بانویی که ز فیض هدایت معـصوم مقـام و منزلتی همتراز عصمت داشت چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت چه بانویی که به حد کمال در همه حال اراده داشت وفا داشت عزم و همت داشت چه بانویی که به هـنگـامـۀ اسـارت هم وقار داشت حیا داشت شرم و عفت داشت چه بانویی که همه عمر در نیایش شب هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت چه بانویی که به خورشید خون گرفتۀ عشق به قدر وسعت هفت آسمان محبت داشت دل تو بود پُـر از الـتهاب شـوق حـسین که لحظه لحظۀ عمرت از این حکایت داشت حسین نیـز به شایـستـگی نـثـار تو کرد هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت نـبـود حـاجت بـوسـیـدن گـلـوی حـسین حسین با تو هزاران هزار حجت داشت حسین از تو جدایی نداشت در هر حال مگر بخاطر انسی که با شهادت داشت سـتـارۀ سحـر تو که روی خـاک افـتـاد هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت من و مـکـارم اخـلاق زیـنـبـی هـیهـات کجا برابر خـورشید ذره جـرأت داشت تو آن یگانه اسیری که در چهـل منزل بدوش خستۀ خود کوهی از رسالت داشت تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت تو خطبه خواندی و در چهرهات تجسّم یافت علی که در سخنش آیت فصاحت داشت پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند صدای روح نوازت که رنگ محنت داشت به هر بهانه به تفـسیـر انقـلاب نـشست کلام روح فزایت که رنج غربت داشت هلال یک شبهات جلوه کرد از سر نی که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت پس از زیارت خـون سر تو از محـمل شفق طلوع نمیکرد اگر مـروّت داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت زینب سلام الله علیها
محشر نـزول کرده قـیامت به پا کـند فکری به حال مردم بیدست و پا کند اصلاً خـدا نخـواست که زینب بیاورد انگار خواست صبر خودش را بنا کند هفت آسمان به زیر پَرش خاک میخورد یک لحـظـه با اراده اگر بـال وا کـنـد بیرون زِ حجرهاش برود بی نقاب اگر خـورشید آسمان و زمین را رها کـند در خواب هم به فکرِ گدای مدینه است تا سهم قرص نان خودش را عطا کند مشکل گشای حضرت معصوم زینب است کـافی ست در نـماز شبـش، ربـنّـا کـند یعنی همان که قبلۀ حاجاتِ عالم است میخواست تا که خواهرش او را دعا کند اینکه سه روز بی وجـنات حـسین شد نـزدیک بـود تـا نـفـسـش را فـدا کـنـد زیـنب عـقـیـلـه، عـالـمـۀ بـی مـعـلـمـه خونش حلال هر که جـز او ادّعا کـند مـبـهـوتِ درکِ پـایـۀ ایـمـانیاش همه انگـشت میگـزند ز حـیـرانیاش همه از هر چه مرد، یک سر و گردن اگر سر است این ماده شیر؛ شیرِ خداوند، حیدر است تـنـهـا امـــام زادۀ ایـن خــانــواده کــه سرچشمۀ معارفش از جای دیگر است بهتر به نقـلِ قـولِ حـسن، اکـتـفا کـنـیم تفسیر کردنش چقدر حیرت آور است گیرم امام نیست، امامت بـلد که هست زهرا؛ علی؛ حسن و حسینِ مکرر است مبعـوث شد به گـریه مسلـمانمان کـند در کسوت زن است ولیکن پیمبر است نـا بـاورانه بود شبِ خـواستگـاریاش بالا نـشـیـن مـسنـد دربـار بـاور است با شرط ضمن عقد خودش ازدواج کرد هر جا حسین رفـت کـنار بـرادر است بایـد که از قـداست پـوشیـهاش نوشت وقتی خدا محافظ این سطح معجر است اثـبات میکـند خـبـر شام و کـوفـهاش با ملتی ز کُـفـر حضورش برابر است جـانها فـدای خـطـبۀ یا اشبـه الـرِّجـال بالله قـسم که درخـورِ الله اکـبـر اسـت از نای دل نوای علی میرسد بگوش یا للعجب صدای علی میرسد بگوش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
هست ساحل زینب و تفسیر دریا زینب است غم ز طوفان نیست در دلهای ما تا زینب است اولیـن ام ابـیـهـا حـضـرت صـدّیـقـه بود شک نـدارم دومیـن ام ابیـهـا زینب است هست ناموس علی بی شبهه ناموس خدا کیست ناموس علی و حقتعالی، زینب است هر قـدم لحظه به لحـظه در تمام زندگی ذکر زینب یا علی ذکر علی یا زینب است منعکس گردیده مادر در وجود دخترش حق و الانصاف باید گفت زهرا زینب است اوست جان حـیدر و زهرا و پیغـمبر لذا مومنون و کوثر و اخلاص و طاها زینب است نَقل یک روح و دو پیکر هست زینب با حسین او سراپایش حسین و این سراپا زینب است جان عالم از حسین و جان او خواهر بُود پس تو دنبال چه میگردی مسیحا زینب است کوفه را لرزاند با صوت رسای حیدری شیر زن تر از تمام شیرزنها زینب است ارث حیدر را به میدان برده در میدان شام لا فتی الّا علی؛ مُنجـر به الّا زینب است مرقـدش هیهات آسیـبی ببـیـند در دمشق چونکه خط قرمزِ طوفان سقا زینب است " لیس للانسان الّا ما سعی " پس سعی کن دامن او را بگیری حشرِ ما با زینب است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
به وقت خطبه خوانی مثل حیدر میشود زینب به هفده معجزه بر نی پیمبر میشود زینب من از نامش که زینت بر علی گشته ست فهمیدم زمـانـی زیـنـت الله اکـبـر میشود زینب زمین باید بگردد تا ابد دور چـنین بیـتی که درآن مادرش زهرا و دختر میشود زینب سه تا آیه سه دفعه مادری پیش سه تا حجت به علم جَفْر، اینجا شرح کوثر میشود زینب حباب دور مصباح الهدی چون میشود عباس به کشتی نجات خلق لنگر میشود زینب خودش یک لشکر است از کربلا تا شام،در وقتش دل آور، جنگ آور، آب آور میشود زینب به این نکته توجه کن اگر که در وفاداری برادر میشود عباس، خواهر میشود زینب پس از حیدر اگر بابا، پس از زهرا اگر مادر پس از عباس هم قطعا برادر میشود زینب همانگونه که از اول به یادش مانده از کوچه دم آخـر میان خیمه مـادر میشود زینب دوتا روح است دریک جسم وقت بوسه از حنجر که یک آن فاطمه یک آن دیگر میشود زینب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
بـا تـو تـمـام حـادثـه تـقـدیـر مـیشـود بیتو فضای روضه چه دلگیر میشود زنگـارِ قـلـب خـستـۀ آلـودهای چو من با اشک های نـاب تو تـطهیـر میشود آتش به جان گریه کُـنان شعله میکشد وقـتی حدیث محمل و زنجـیر میشود در اوج رنج های اسارت به هر زمان ذکـر مـدامـتـان، هـمه تکـبـیـر میشود در شام و کوفه، خطبۀ جانسوز تو عجیب! بر قـلب دشمـنـان تو شمشـیـر میشود امروز رمـز زندگی شیـعـه بـی دریـغ بـا آن تـوجّـهـات تو تـعـبـیـر میشـود عباس، مشک، دست، عَلَم، کربلا، حسین با صبـر بینـظیر تو تصویـر میشود هر وقت لب به وصف تو بگشود این حقیر در حـیرتم چه زود زمان دیر میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
حس من این است هردم بیوفاتر میشوم دائما از یوسف زهـرا جـداتر میشوم اشک هـایش را نمیفـهمـد دل آلـودهام هر چه یادم میکند بیاعتناتر میشوم بندهای بیدست و پا هستم، زمان معصیت دست و پا گم میکنم، بی دست و پاتر میشوم جای من العفو میگوید که راهم میدهند من ولی جای تشکر بی حیاتر میشوم با همه رسواییام وقتی به دادم میرسد با نـگـاه مـهـربـانـش آشـنـاتر میشوم هرچه هم بد باشم آخر سائل این خانهام بـا گـدایی کـریـمان پُـر بهـاتر میشوم بر دل آلودۀ خود آب و جـارو میزنم چونکه با این گریه کردن با صفاتر میشوم در میان روضه از نفسم رهایم میکنند با سلامی بر حسین از خود رهاتر میشوم درد من جان دادن آقا است زیر نیزهها حاجت درمان ندارم، مبـتلاتر میشوم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
مـا از ازل اسیـر پـریـشـانی تـوأیـم دنـبــال دیــدن رخ نــورانـی تـوأیـم ما ورشکستهایم... نگاهی، ترحّمی محتاج یک عطای سلیـمانی تـوأیـم کو خیمهات که رو به حریمت بیاوریم؟ آوارۀ بـهـشـت بــیــابــانــی تــوأیـم ای مـجـری حـدود الـهـی بیا که ما لب تـشنـۀ مـرامِ مـسـلـمـانی تـوأیـم از زیر پرچم تو به جایی نمیرویم سایه نشین رحمت رحـمانی تـوأیـم برق نگاه تو دل ما را گـرفته است دیــوانـگـان دیــدۀ بــارانــی تـوأیـم دیگر نـفـس نمانـده بیـا تا نـمردهایم دل خستگـان غیبت طولانی تـوأیـم یک شب بیا به هیأت ما منبری برو ما کـشتگـان لهجۀ عـرفـانی تـوأیـم لب وا کن و سخن ز تن بیکفن بگو گریه کـنان روضۀ طوفـانی تـوأیـم ما سینه چاک بیکسیِ شاه بیسریم سـیـنـه زنـان نـوحـۀ قـرآنی تـوأیـم ما را به دیـدۀ سحـر خود نگـاه کن مـا زائـران جـدّ خـراسـانـی تـوأیـم
: امتیاز
|